خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: هفته هنر انقلاب اسلامی با سالروز شهادت سید مرتضی آوینی آغاز میشود.او در مجله سوره، که در دورهای سردبیری آن را بر عهده داشت، یادداشتها و مقالاتی در خصوص مبانی نظری و اندیشهای هنر مینوشت. هرچند که با توجه به تغییرات رسانه در طول چند دهه پس از شهادت او، برخی قالبها و فضاهای رسانهای دچار تحول شدهاند، اما نگاه و مطالب سید شهیدان اهل قلم، فارغ از رد و قبولی که میتوان نسبت به دریافتهای اندیشهای و هنری او داشت، میتوان گفت: هنوز هم جدی ترین مطالب مطرح شده در خصوص مبانی هنر انقلاب اسلامی است. به همین مناسبت با حمید شاه آبادی، معاون سابق سیمای جمهوری اسلامی به گفتگو نشستیم که در ادامه حاصل آن را میخوانید:
*در ابتدا بفرمائید آشنایی شما با سید مرتضی آوینی چگونه صورت گرفت؟
طبیعتاً مثل همه همسنوسالان خودم با مجموعه تلویزیونی روایت فتح با ایشان آشنا شدم و دقیقاً خاطرم هست روزی که خبر شهادت ایشان را شنیدم در کجا بودم و در چه حالی قرار داشتم که این نشان میدهد ایشان چه میزان برای من تأثیرگذار بوده است. آنچه موجب شد من بیشتر درباره آثار شهید آوینی تمرکز کنم دو مسئله بود؛ یکی حضور حضرت آقا در تشییع پیکر ایشان بود که برای من در آن زمان امر عجیبی بود. آن سالها ما شاهد فوت برخی مراجع تقلید بودیم، ولی بعضاً حضرت آقا در مراسم تشییع آنها حضور نداشتند، ولی در مراسم تشییع شهید آوینی ایشان بدون اعلام قبلی حضور پیدا کردند.
مسئله دیگر اینکه ما در آن دوره مشغول کارهای حوزه و طلبگی بودیم و مجموعهای با عنوان آثار هنری طلاب حوزه در حال مطالعه و بررسی بود، لذا با این فضاها بیگانه نبودم. لذا ما هر کاری میخواستیم در زمینه آثار هنری طلاب انجام دهیم، با سالگرد شهید آوینی ارتباطش میدادیم و ایشان را چهره شاخصی میدانستیم که میشود روی عناصر فکری ایشان تفکر کرد.
طبیعتاً بعد از یک بازه زمانی بیشتر با آثار و دیدگاههای ایشان آشنا شدم و وقتی در معاونت هنری وزارت ارشاد وارد این فضا شدم، دیدم به چهرههای شاخصی مثل ایشان نیاز داریم که به عنوان الگو مطرح شوند و مبانی فکری و اندیشهای ایشان در دسترس مخاطبین قرار بگیرد. در همان دوره در همه رخدادهای هنری بخشهای پژوهشی و مطالعاتی را اضافه کردیم و آنجا سروکارمان با آثار شهید آوینی بود و بیشتر با اندیشههای ایشان آشنا شدیم.
*بعد از شهادت ایشان، از حجم انتقادات کسانی که منتقد رویکرد ایشان بودند کاسته شد. شما این انتقادات را شنیده بودید؟
من به جهت اینکه یک مصرفکننده محتوا بودم همان وجهه ایجابی و مثبت آثار ایشان را دنبال میکردم و مباحث جدی و چالشی که در ارتباط با ایشان مطرح میشد را دنبال نمیکردم. البته در مجموع اینطور نبود بیگانه با این فضا باشیم ولی در آن دوران از نظر تحصیلی و علمی مسئله ما چیز دیگری بود. در فضای حوزوی و طلبگی هیچ کسی به حوزه هنر راه نداشت.
واقعیتش این است یک آوینی داریم به عنوان کسی که آثاری تولید کرده است. ما در آن مقطع آوینی که آثار هنری تولید میکرد را میشناختیم. یک آوینی هم داریم که وارد چالشها و دستاندازها و فضای اجتماعی و مسائل نظری میشود. آن وقت باید دید چه کسی الگو است و چه مبنایی دارد. من هنوز به نظرم شناخت کمی از ایشان دارم و مسیری که ایشان طی کرد مسیر عادی و معمولی نبود، بلکه از جنس دیگری بود. مهمترین ویژگی آوینی این بود انقلاب و تحول را از درون خودش شروع کرد و چون این انقلاب از درون او آغاز شد ما هرچه جلو میرویم میبینیم ریشهاش در چیز دیگری است.
*آیا ما باید منتظر باشیم این شخصیتها خودشان خلق شوند که بتوانند برخی خلأها را پر کنند یا میشود شخصیتهایی مثل آوینی را ساخت و تربیت کرد؟
واقعیت این است هنرمندی که در حوزه دینی تعلقات فکری دارد محیط و بستر مفهومی در به وجود آمدن شخصیتش کمتاثیر نیست. در دوران دفاع مقدس در همین شهر تهران هر روز هشت جوان به شهادت میرسید و این واقعه دل سنگ را آب میکرد. لذا خیلی آثار موسیقایی و کارهای تجسمی در آن زمان برای کسانی است که اتفاقاً امروز کاری با انقلاب ندارند و سر این سفره ننشستهاند. چه عاملی باعث شد که آنها در آن دوران آن آثار را خلق کنند؟ بستری که شهدا به وجود آوردند. بنابراین آن بستر تأثیرگذار بود.
بعد از انقلاب حوزه هنری تشکیل شد. حوزه هنری در آن دوره بیشتر به آثار تجسمی بها میداد و در حوزه تجسمی صبح و شب تولید آثار هنری صورت میگرفت. الآن حوزه هنری یکهتاز عرصه تجسمی نیست ولی آن زمان اینگونه بود. خیلی از چهرههایی که در آن زمان آثار تجسمی خلق کردند از قطار انقلاب پیاده شدند. بنابراین آن بستر مفهومی در به وجود آوردن این هنرمندان مؤثر بود ولی این تنها عامل نیست. خیلی افراد در بزنگاههایی قرار گرفتند و خودشان تحول پیدا کردند. اگر یک نفر در بستر غیر دینی رشد کرده باشد لزوماً تا آخر در همان فضا نمیماند و ممکن است تحولاتی را در خودش ایجاد کند. البته این امر، نظام را از اینکه یک بستری فراهم کند که آوینی تربیت شود معاف نمیکند. شما میتوانید بپرسید آیا شهید مطهری اتفاق حوزه علمیه قم بود یا ساختار حوزه علمیه، مطهری تربیت میکرد؟ این بحث مهمی است و نمیشود صفر و صدی به آن نگاه کرد. حتماً در دورهای که مطهری در آن شکل گرفته خیلی زمینه فراهم بوده است. پس این بستر وجود دارد و مؤثر است ولی همه چیز نیست.
حاکمیت در این زمینه دو تا مسئولیت دارد؛ یک، مسئولیت آموزش دارد و باید بستری طراحی شود تا آوینی تربیت کند. الآن چنین مجموعهای وجود ندارد. علاوه بر آن، آیا منابعی که ما امروز به دانشجویان آموزش میدهیم متناسب با این فضا است؟ بنابراین قطعاً فضا تأثیرگذار و جریانساز است اما حاکمیت و متولیان این حوزه باید در دو عرصه تولید و آموزش برنامهریزی داشته باشند تا افراد در آن رشد کنند و تربیت شوند. به هر حال ما امروز صاحب سرمایهای به نام شهید آوینی هستیم و خود این سرمایه قابل تکثیر شدن است.
* آوینی معتقد بود هنر مطلوب هنر متعهد است. این تعهد به چه معنی است؟
عقبه این حرف اندیشههایی است که در غرب از قرن نوزدهم مطرح شد تحت عنوان هنر برای هنر. این اندیشه در برابر دیدگاهی قرار میگیرد که حرف از تعهد میزند. هنوز هم در جامعه هنری ما کسی کار دینی تولید کند میگویند کار سفارشی کرده است. این در حالی است که طرفداران نظریه هنر برای هنر، خودشان نگاه ایدئولوژیک دارند.
به هر تقدیر اندیشه هنر برای تعهد میگوید شما به عنوان انسان فطرتا کمالطلب هستید و این کمالطلبی ذاتی انسان است. اگر فطرت پاک باشد ریشه در توحید دارد. فطرت یک امر عام بین همه انسانها، در همه اعصار است و یک امر پاک است. اگر خاستگاه هنر مبتنی بر فطرت باشد خروجی آن هنر متعهد خواهد شد ولی اگر دنبال این باشی که فلان فرد از شما چه میخواهد، داری کار سفارشی میکنی چون شما از درون خودت این کار را تولید نکردی. هنرمند در لحظه خلق اثر، ارتباطش با عالم ماده قطع میشود و ارتباطش از جنس دیگری است. حال اگر درون خودش یک شکوفایی و یک فطرت پاک وجود داشته باشد، اثرش اثر توحیدی است.
شهید آوینی این هنر را هنر متعهد میداند. ایشان میگوید باید به توحید و اصل اولیه درونی برگردیم لذا همه چیز را در خلق هنر دینی به هنرمند برمیگرداند و میگوید هنرمند باید با ایمان باشد. نمیشود کسی هنرمند باشد و آثار هنری دینی خلق کند ولی درون خودش ناپاکی داشته باشد. ظاهر باید از باطن هنرمند حکایت کند. نمیشود شما باطن آلوده داشته باشی ولی یک ظاهر زیبا را به تصویر بکشی.
در روزهای اول واقعه هفت اکتبر خود جهاد فلسطین به نحو متفاوتی در روایتگری غزه نقش داشت چون اثر از دل و وجود آنها درمیآمد. مگر ما مشابه این حوادث را در سالهای قبل در مورد فلسطین نداشتیم. چرا؛ داشتیم ولی انعکاس امروز اتفاقات غزه در دنیا، بخشیاش ناشی از نوع روایتگری حماس است، با استفاده از کسانی که در صحنه نشستهاند و این صحنه را روایت کردهاند. واقعیتش این است آقای آوینی هنر متعهد را در خدمت کمال انسانیت میداند و این کسی که هنر را در خدمت کمال میداند، تعریفش از هنر به گونهای است که قالب و فرم در آن حرف دوم را میزند.
*یک نکتهای که در آثار شهید آوینی وجود دارد نقد سینمای غرب است. آیا این انتقاد شهید آوینی به سینمای غرب به معنای این است که هیچ دستاورد مثبتی را در این عرصه نمیبیند یا منافعی هم می توان برای آن در نظر گرفت؟
من میترسم به این سوال جواب کلیشهای بدهم و بگویم سینمای غرب منافعی هم دارد. البته هیچ چیز بدون منافع و کارکرد مثبت نیست ولی من میترسم این حرف را بزنم؛ چون اینقدر این حرف را تکرار کردیم که فراموش کردیم باید بنای جدیدی بسازیم. بله، نمیشود قالب و فرم و همه ساختارهای موجود را دور بریزیم ولی در عین حال باید بترسیم که با نگاه به منافع سینمای غرب کارمان را آغاز کنیم چون همین باعث شده در این چهل سال نرویم یک چیزی را از بنیان طراحی کنیم. هر کس آمد همان چیزهای غربی را تدریس کرد. کسانی که در حوزه هنر نظریهپردازی میکنند تا بخواهند آن نظریه را جامه عمل بپوشانند، یک فاصلهای را در پیش دارند که به دلیل اینکه همیشه در وضعیت حساس کنونی هستیم، همواره با روزمرگی پر شده است.
وقتی در سریال پایتخت اینقدر شخصیت پدر خانواده و اساساً همه مردها ضعیف است، این الگوی کشور دینی و اسلامی نیست. اینها در ضمیر آدمها مینشیند و تبدیل به فرهنگ جامعه میشود و به نقطهای میرسد که دیگر چنین آثاری دیده نمیشود و شما مجبور میشوید میزان شوخیهای جنسی را افزایش دهید یا متلکهای سیاسی در کارتان بگذارید
آوینی این را نمیگوید. آوینی میگوید تمدن غربی سینما را برای اهداف خودش ساخته است. رهبر انقلاب میفرمایند مطبوعات در کشور ما سالم وارد شد به خلاف تلویزیون، سینما و … که در زمان شروع با هدف ترویج شهوت و گمراه کردن و… شکل گرفتند. مطبوعات در دوره مشروطه با اهدافی همچون آزادیخواهی شکل گرفتند ولی در حوزه سینما اینگونه نیست. بله، شما نمیتوانید امروز تکنولوژی سینما را کنار بگذارید، نمیتوانید همه چیز را از صفر شروع کنید ولی نقطه عزیمت، انسانی است که دارد خلق آثار هنری میکند، نه تجهیزات و ساختار و فرم. آن انسان باید در یک خاستگاه عمیق دینی رشد کرده باشد، تعلقات خاص خودش را داشته باشد، اهداف شفاف و روشنی داشته باشد و بداند اگر مجبور است از این ابزار استفاده کند، این ابزار برای خودش نیست.
پس قطعاً بینیاز از این فضا نیستیم ولی اگر بخواهیم همین مسیر را ادامه دهیم، نتیجه همان میشود که تاکنون اتفاق افتاده است. پس از پیروزی انقلاب هنر موسیقی تکان قابل توجه میخورد ولی نمیتواند آن مسیر را ادامه دهد چون نتوانسته مبانی جدیدی برای خودش طراحی کند. البته باید توجه داشته باشیم که ما تنها بازیگران این عرصه نیستیم و به موازات ما، دیگران نیز در این حوزه سرمایهگذاری کردند و توانستند ذائقه مخاطب را تغییر دهند لذا یک دورهای حتی بزرگان موسیقی سنتی نیز کنسرتهایشان پر نمیشد ولی موسیقی پاپ پرطرفدار بود. پس اینطور نیست ما هیچ کاری نکرده باشیم ولی عرصه، عرصه رقابت است و غرب هم در این زمینه سرمایهگذاری میکند تا ذائقه موسیقایی جوان ایران را تحت تأثیر قرار دهد. اینقدر حجم خوراک هنری مورد نیاز بالا است و اینقدر دیگران سرمایهگذاری میکنند که هرچقدر شما تلاش کنید در آن میان گم میشود و کم به نظر میرسد.
*یک نقدی که برخی به دیدگاه شهید آوینی وارد میکنند این است که آوینی در نقدهای خودش فقط به مشکلات اشاره میکند و یک راهکار عملی ارائه نمیدهد؛ یعنی نمیگوید سینمای داستانی جذابی که مخاطب داشته باشد ولی به آسیبهای سینمای تجاری غرب مبتلا نباشد، چگونه قابل دستیابی است. شما این نقد را وارد میدانید؟
انتظار ما از کسی که سی سال پیش از دنیا رفته است، نباید اینگونه باشد که برای چند دهه بعد از خودش مصداق معرفی کند. شما در هیچ حوزهای چنین انتظار نداری کما اینکه از ابنسینا انتظار نداری برای پزشکی امروز، نظریه ارائه دهد. در عین حال این مسئله چیزی از ارزش ابنسینا کم نمیکند. حوزه فلسفه و فقه و … هم همینطور است. ما مبنای آوینی را میخواهیم. مبنای آوینی درست است. ایشان میگوید باید از هنرمند شروع کنیم. میگوید این سینما را برای تو درست نکردهاند و شما از باب «اکل میته» مجبور هستی از آن استفاده کنی. میگوید به فطرت خودت برگرد، میگوید اندیشه هنر برای هنر «شجره خبیثه» است. بنابراین مبنای آوینی درست است. ایشان یک مبنا ارائه داده، چند «نباید» هم معرفی کرده است، بر همین اساس باید زایشهای امروز را صورتبندی کنیم. مثلاً الآن سریال یوسف پیامبر از نظر تکنولوژی سریال بالا و پیشرفتهای نیست اما مولفههایی دارد که موجب شده هنوز تلویزیون این سریال را به کشورهای خارجی میفروشد و بازیگران این سریال را کشورهای عربی میشناسند.
پس مبنای آوینی این است که باید عنصر معنویت را داخل هنر قرار دهی اما اینکه چگونه این کار را کنیم، وظیفه هنرمندان روز است که ذیل آن مبنا حرکتی انجام دهند. به نظر من با آن مبنا میشود راه را شناخت.
*یک نقدی که آوینی به تلویزیون داشت این بود که هنر سرگرمیساز را عامل غفلت میدانست. با توجه به تجربهای که شما در صدا و سیما داشتید، توجه به این مسئله در عرصه رسانه چقدر کار دشواری است؟ یعنی چگونه میتوان هم این مبنا را مد نظر قرار داد و هم مخاطب را از دست نداد؟
بر اساس مبانی که از شهید آوینی آموختیم اینکه شما یک اثری خلق کنی برای صرف سرگرمی، مردود است چون شما داری این اثر را برای ابطال عمر یک نفر خلق میکنی. بنابراین این مسئله با مبنای آوینی نمیسازد، کما اینکه با مبنای دینی نمیسازد. الآن در سینمای ما چه میگذرد؟ گیشه ما را چه آثاری پر میکنند؟ کمدی سخیف! تازه در کشور ما در میان سه نوع شوخی، دو نوع شوخی محدودیت دارد؛ یعنی شوخی سیاسی و شوخی دینی، ولی شوخیهای جنسی خیلی محدودیت ندارند. لذا سینمای ما پر از شوخیهایی است که نمادهای جنسی دارد. آن وقت چه فیلمی دیده میشود و گیشه دارد؟ همین فیلمها. چه کسی ذائقه مردم را تغییر داد؟ قطعاً ذائقه مردم آرامآرام تغییر میکند. اتفاقاً ذائقه مردم از همان نقطه دچار تغییر شد که گفتند مردم دنبال سرگرمی هستند. ابتدا هم از سرگرمی خنثی شروع میشود.
پس از پیروزی انقلاب هنر موسیقی تکان قابل توجه میخورد ولی نمیتواند آن مسیر را ادامه دهد چون نتوانسته مبانی جدیدی برای خودش طراحی کند
بله، کانتکس تلویزیون برای سرگرمی درست شده است. یک وقت شما میگویی من تلویزیون را کنار میگذارم و ریشه هنر را به مسجد میبرم و مثلاً در مسجد تئاتر برگزار میکنم. اتفاقاً شهید آوینی چقدر از هنر مردمی صحبت میکند. هنر مردمی یعنی همین. وقتی ما بچه بودیم در مسجد لرزاده تئاتر میرفتند. اتفاقاً اگر تحول ریشهای بخواهید همین است. به هر ترتیب تلویزیون برای سرگرمی درست شده و اگر کسی صاحب هنر انقلاب است نقطه عزیمتش نباید سرگرمی باشد. اگر شما هدف و غایت نداشته باشی که اتفاقاً شهید آوینی بر آن تاکید دارد، از سرگرمی شروع میکنی و به سرگرمی ختم میکنی. شما باید از سرگرمی شروع کنی ولی غایتت چیز دیگری است. در عین حال کسی که میخواهد سرگرم شود سرگرم میشود. امام خمینی یکبار سر یک مسئلهای گفته بودند کاری نکنید که مردم پیچ رادیوشان را روشن نکنند؛ یعنی شما باید از این استفاده کنی ولی قرار نیست از سرگرمی شروع شود و به سرگرمی ختم شود.
بنابراین به نظرم ما حداقل در دوران گذار نیاز داشتیم آثارمان از سرگرمی شروع شود ولی در لایههای میانی خودش مخاطب را با پدیدههایی همراه کند. مثلاً همین سریال دودکش و پادری که الآن دارد تکرارش مجدداً پخش میشود چقدر در بزنگاههای مختلف، آموزههای دینی را به مخاطب القا میکند. شما این کار را با مجموعه پایتخت که الآن پخش میشود مقایسه کنید. چقدر جنس دیالوگها تشنجزا است. آیا خانوادهای که در این سریال نمایش داده میشود نماد خانوادهای است که در بستر دینی شکل گرفته؟ خیر. وقتی در سریال پایتخت اینقدر شخصیت پدر خانواده و اساساً همه مردها ضعیف است، این الگوی کشور دینی و اسلامی نیست. اینها در ضمیر آدمها مینشیند و تبدیل به فرهنگ جامعه میشود و به نقطهای میرسد که دیگر چنین آثاری دیده نمیشود و شما مجبور میشوید میزان شوخیهای جنسی را افزایش دهید یا متلکهای سیاسی در کارتان بگذارید. چون کار در نمیآید مجبور میشوی آن عناصر را در کار خودت زیاد کنی لذا حرکت تهیهکننده ما حرکت بر لبه خط قرمزهای حاکمیتی است و تا بتواند پایش را آن طرف خط قرمز میگذارد چون احساس میکند این است که دیده میشود.
*یعنی از نظر شما اینکه مخاطب یک سرگرمی قابل قبولی را ببیند پذیرفتهتر است، تا اینکه سرگرمی را دنبال کند که با ارزشها در تقابل باشد؟
ما اثر هنری در خلأ نداریم. هیچ اثر هنری در خلأ صورت نمیگیرد. همین که شما میگوئید این سرگرمی برای سرگرمی است داری یک مفهومی را انتقال میدهید. نمیشود بگویید این اثر هنری نه نفعی دارد و نه ضرری دارد. همین که شما اثر را نسبت به کمال و معنویت بیتفاوت گذاشتید یک بار منفی دارد. بله، میشود سرگرمی که آثار منفیاش کمتر باشد را پذیرفت ولی اینکه بگویید فقط طرف را سرگرم کنیم صحیح نیست. بیطرفی معنا ندارد و عین بیتفاوتی است و بیتفاوتی نوعی اغفال است کما اینکه در موسیقی و تغنیات نوعی از خود بیخود شدن است و همین امر باعث غفلت میشود.
بنابراین بین یک سرگرمی که غفلت مطلق است با یک سرگرمی که غفلتش کمتر است تفاوت وجود دارد ولی صحبت ما سر هنر دینی است. هنرمند متعهد وقتش را صرف این نمیکند فقط سر افراد را گرم کند.
شما باید از سرگرمی شروع کنی ولی غایتت چیز دیگری است. در عین حال کسی که میخواهد سرگرم شود سرگرم میشود. امام خمینی یکبار سر یک مسئلهای گفته بودند کاری نکنید که مردم پیچ رادیوشان را باز نکنند؛ یعنی شما باید از این استفاده کنی ولی قرار نیست از سرگرمی شروع شود و به سرگرمی ختم شود
*یکی از مشکلات مجموعههای تلویزیونی خصوصاً در آثار معرفتی و دینی و حتی اخیراً طنز، مسئله داستانگویی است. به نظر شما چرا داستانگویی در آثار ما اینقدر دچار چالش و اشکال است؟
ما از سویی پایبند یکسری شاخصهها هستیم و غایت و مفهوم و اثرگذاری و … برایمان مهم است؛ از آن طرف زیرساختی که داریم به ما تعلق ندارد. مثلاً میگویند برای داستان سی و شش ساختار وجود دارد. شما داری در سرزمینی کشت میکنی که متعلق به خودت نیست. در آن زمین چه چیزی کشت میکنی؟ چیزی که متعلق به خودت است. این وضعیت «شتر گاو پلنگ» نمیگذرد کار شما درست دربیاید.
شما نمیتوانی از این جاده برای رسیدن به مقصد استفاده کنی. لذا ما دچار اعوجاج هستیم چون اصلاً مانیفست جامعی در این حوزه نداریم. در نتیجه طبقه دینی از این فضا بیرون میآید. مثلاً هیچ عالم مجتهدی فرزندش را دنبال هنر نمیفرستد. پس از یک طرف کسانی که دنبال معنویت هستند این عرصه را کنار میگذارند و این سرزمین را برای خودشان نمیدانند. از طرف دیگر، آن کسی که وارد این فضا میشود، هر چقدر تقیدات دینی داشته باشد زیر دست همان اساتید و همان تعالیم غربی میرود. لذا این فضا پنجاه سال دیگر هم جواب نمیدهد و هر چه بیشتر جلو میرویم فاصله بیشتر میشود. در عین حال غرب با همین سینما به اهداف خودش نزدیک میشود و مثلاً بنیان خانواده را از هم میپاشاند چون این سینما دارد فردیت را ترویج میکند، انسانگرایی را ترویج میکند، مظاهر زندگی غربی را ترویج میکند. غرب از این سینما این استفاده را میکند، بعد ما میخواهیم در این فضا کار تولید کنیم و اسکار بگیریم. اتفاقاً آثاری از ما جایزه میگیرد که بیشتر به فرهنگ خودمان پشت کرده باشد.
به هر تقدیر هر چه جلوتر میرویم فاصله بیشتر میشود. در نتیجه میبینیم سریالهای دهه شصت بیشتر به دل مینشیند ولی آثار امروزی جواب نمیدهد. البته در همین فضا افرادی چون حاتمیکیا و میرباقری دارند برای شما خلق اثر میکنند چون تکلیفشان با خودشان روشن است و خودشان دانشمند این حوزه هستند و اینطور نبوده که بنشینند تا نویسنده برایشان بنویسد. چون میرباقری این فضا را فهم کرده اثری تولید میکند که میگیرد. پس همانطور که عرض کردم نقطه عزیمت ما انسانهای خودساخته هستند. انسان خودساخته از ابزار روز استفاده حداکثری میکند و این ابزار در خدمت او است، نه اینکه او در خدمت ابزار باشد. افرادی مثل میرباقری و حاتمیکیا در خدمت تکنولوژی نیستند، برده تکنولوژی نیستند ولی از آن استفاده میکنند. بنابراین اشکالی ندارد از این فضا استفاده کنیم ولی اینکه چگونه استفاده کنیم مهم است.
* یک نکته ای که در مدیریت هنری شهید آوینی مشاهده میشود تنوع افرادی است که با آنها مرتبط است. آوینی از طیفهای مختلف استفاده میکرد و این تنوع را حفظ میکرد. آیا مدیریت فرهنگی و هنری ما توانست این رویکرد را حفظ کند؟ دیدگاه شما چیست؟
علتش این است که شهید آوینی یک قله بود که توانسته بود دامنهها را دور خودش جمع کند. اگر من مدیر از خودم جنم داشته باشم، دانش داشته باشم، توان داشته باشم میتوانم افراد مختلف را دور خودم جمع کنم. برخی افراد قوی هستند، قله میشوند ولی دامنه ندارند یعنی شاگردپرور نیستند. علامه طباطبایی استاد قرآن است ولی دامنه دارد، فقط خودش بالا نرفته بلکه آقای جوادی آملی که شاگرد ایشان بوده امروز تفسیر تسنیم را مینویسد.
برخی از مدیران از خودشان چیزی ندارند یا اگر دارند در حدی نیست که این دامنه را ایجاد کنند. در همه حوزهها همینطور است. آوینی توانست یک نحله ایجاد کند. آوینی به جهت شخصیت کاریزماتیک و علم و دانشی که داشت توانست افراد مختلف را دور هم جمع کند. ما امروز نیاز داریم افرادی باشند که هم خودشان توانایی داشته باشند و خلق اثر کنند و هم بتوانند افرادی را تربیت کنند که راهشان را ادامه دهند.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0